اصول و جلوه هاي زيبايي شناسي در قرآن کريم(6)


 

نويسنده:سيّد ابوالقاسم حسيني(ژرفا)




 

1ـ هبوط در پي شرک
 

حرکت سوم که بس سخت است و در برابر آن دو حرکت کند و ميانه، به تندي با ضرب آهنگي سخت به تصوير کشيده مي شود، روايتگر سقوط خطرناک انسان در پي آلوده شدن به شرک است:وَ مَن يُشرِک بِاللهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّيرُ أَو تَهوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَکَانٍ سَحيقٍ.(1)و هر که براي خدا انباز گيرد، چنان است که از آسمان فرو افتد پس مرغان او را بربايند يا باد او را در جايي دور اندازد.
اين صحنه، موي بر بدن راست مي کند و جان را در هول و هراسي سخت مي افکند و همه ي وجود آدمي را از وحشت و بيمي عظيم مي آکند. ايمان به خداوند، همان آسمان وجود و کيان انسان است که آن را شکوه و استواري والايي مي بخشد. هر که با ايمان زيست کند، بر آسمان حيات زيسته و در آفاق آن سير نموده است؛ و هر که به شرک در افتد، از اين آسمان فروافتاده و شکوه والاي حيات انساني را به فراموشي سپرده است. مشرک در اين تصوير، از آسمان به زير در مي آيد و کسي که به تماشاي اين تصوير نشسته، با خود مي انديشد که اين سقوط چه سرانجامي دارد!در ميان اين همه پاره هاي آسماني و با اين سرعت سهمگين، پيکر او چه مي شود و دود و غبار و باد با او چه مي کند؟ در گرماگرم اين بيم و اضطراب که با تصويري چنين سنگين در آميخته، ضربه ي ناگهاني فرود مي آيد و عاقبت اين سقوط به گونه اي قاطع بازگفته مي شود:«فتخطفه الطير». پرندگان گوشتخوار و وحشي و گرسنه او را در آسمان مي ربايند و به چنگال تيز درمي کشند و پيکرش را از هم مي درند و بي رحمانه پاره پاره اش مي کنند. اين جا است که در ميدان جولان خيز خيال، مي توان اين تصوير دردناک را امتداد داد:سرانجام اين هبوط دردالود چيست و آدمي با اين سقوط تا چه اندازه نيست و نابود مي شود و به حضيض مي افتد؟از او آيا حتي ذره اي بر جاي مي ماند؟
آن گاه، اين منظره تکميل مي شود:گاه نيز ماجرا چنين ختم نمي شود، بلکه بادي تند مي وزد و او را به پرتگاهي درمي افکند؛ پرتگاهي بس دور و تاريک. اين جا است که در عرصه ي تصور و خيال، منظره اي غريب رقم مي خورد:بادي جنون آسا آدمي را در پنجه ي خويش بازي مي دهد و او را به پيچ و تاب درمي آورد تا آن گاه که در جايي دور از دسترس و بي اميد ياري ديگران، پرتابش مي کند. در پشت اين صحنه ي بيم آور و لرزاننده، بارقه هاي اميد را مي توان يافت؛ و آن، اميد به نيروي ايمان است. اين تقابل و پارادوکس ميان شرک و ايمان، تضاد صحنه هاي بيم زاي شرک و جلوه هاي اميد بخش ايمان را در جان و ذهن انسان زنده مي کند و تصويري بديع پيش رويش مي آفريند که حس زيبايي شناسي را مي توان در زواياي آن يافت. همين جا است که از اين تصوير زنده و پويا مي توان حس کرد که انحطاط فکري و روحي با انسان چه مي کند و چه سرانجام شومي را براي او رقم مي زند.

2ـ آسمان و زمين و باران
 

در جايي ديگر پيوند آسمان و زمين با تصاويري زيبا و زنده جان مي گيرد و رابطه ي آن دو نقش مي خورد:
أَفَلَم يَنظُرُوا إِلَي السَّمَاءِ فَوقَهُم کَيفَ بَنَينَاهَا وَ زَيَّنَّاهَا وَ مَا لَهَا مِنِ فُرُوجِ«6»وَ الأَرضَ مَدَنَاهَا وَ أَلقَينَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَ أَنبَتنَا فِيهَا مِن کُلِّ زَوجٍ بَهيجٍ«7»تَبصِرَةً وَ ذِکرَي لِکُلِّ عَبدٍ مُنيبٍ«8»وَ نَزَّلنَا مِنَ السَّماء مَاءً مُبَارِکاً فَأَنبَتنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الحَصيدِ«9» وَ النَّخلَ بَاسَقَاتٍ لَهَا طَلعٌ نَضيدٌ«10»رزقَاً لِلعِبَادِ وَ أَحيَينَا بِهِ بَلدَةً مَيتاً کَذلِکَ الخُرُوجُ.(2)
آيا به آسمان بالاي سرشان ننگريستند که چگونه آن را برافراشتيم و[با ستارگان] بياراستيم و آن را هيچ شکافي -نقص و خلل و ناموزوني-نيست؟ و زمين را بگسترديم و در آن کوه هاي بلند و استوار نهاديم و از هر گونه گياه زيبا و بهجت انگيز در آن رويانيديم تا بينشي باشد و پندي براي هر بنده اي که [با روي دل به خدا]باز مي گردد. و از آسمان، آبي با برکت فروآورديم پس بدان، بوستان ها و دانه هاي درو کردني -مانند گندم و جو و ارزن -رويانيديم؛ و نيز خرما بنهاي بلند را که ميوه هاي بر هم نشانده دارند تا روزي بندگان باشد و بدان[آب]سرزمين [مرده را زنده کرديم. همچنين است بيرون آمدن [از گور]
اين آيات انسان را تنها به نگريستن فرا نمي خوانند، بلکه از او مي خواهند که خوب تماشا کند و ذوق ورزد و جمال را دريابد و از رهگذر آن، به تأمل پردازد. اين جا فايده ي جمال يابي جلوه مي کند. ديدن زيبايي، مقدمه ي خوب انديشيدن است. هر چه ذوق آدمي را تقويت کند، مي تواند مقدمه ي اين بصيرت باشد. گاه يک منظره، به خودي خود، داراي جنبه ها و مفاهيم معنوي نيست؛ امّا از آن جا که ذوق جمال شناسانه ي آدمي را تقويت مي کند، اين قابليت را داراست که پيشدرامد پرورش معنوي و روحي باشد. پايبند شدن به زيبايي و ماندن در قيد آن، مايه ي کمال نيست؛ امّا پل بستن با آن براي رسيدن به غايتي متعالي، هدف اصلي هنر و زيبايي است که در هر حال مقدس و عالي است.
در اين آيات، به اين ندا برمي خوريم که مردم را فرامي خواند تا چگونگي برافراشته شدن آسمان را بنگرند. اين بدان معنا است که حکمت و دقت و تناسب و سازگاري آن برافراشتگي درک گردد. رمز و راز زيبايي نيز همين تناسب و سازگاري است و بدون آن، هرگز جمال حقيقي پديد نمي آيد. آن گاه، تعبير «و زيناه» به کار رفته تا وصفي فراگير براي آسماني باشد که فراز سر ما است. هر گاه آدمي به آسمان فراز سرخويش مي نگرد، اين جمال گسترده و همه سوي آن را که برآمده ي همين اتقان و دقت و استواري است، مي بيند.
آن گاه، اين ندا به گوش آدميان مي رسد که به زميني بنگرند که بر آن مي زيند:«و الارض مددناها و ألقينا فيها رواسي و أنبتنا فيها من کل زوج بهيج». اين آيه گونه هاي ترکيب يا ساختار جمالي زمين را بيان مي دارد که چگونه شايسته ي حيات جانداران گشته و خداوند، گياهان را در آن رويانيده است. تعبير«زوج بهيج»احساس زنده و پويا از اوج زيبايي و جمال آفريده هاي روي زمين را در نظر ما مي نماياند. هر گاه زيبايي با بهجت حقيقي خويش در نظر آيد، ديگر ترديد نمي ماند که مايه ي بصيرت و نوربخشي و هدايت خواهد بود. پس بي درنگ مي فرمايد: «تبصره و ذکري لکل عند منيب».
آن آيات به گونه اي از آسمان و زمين سخن راندند که مي توان آن را تعبيري استاتيک از زيبايي دانست. اکنون بيان ديناميک از زيبايي در پي آن مي آيد که ارتباط متقابل و داد و ستدي ميان اين دو را بيان مي دارد و آن تصوير پيشين را کمال مي بخشد:«و نزلنا من السماء ماء...». بدين گونه، برکت به عنوان جنبه ي فعلي جمال و مظهر عيني آن ارائه مي شود و اين دو تصوير زيبا يکديگر را کامل مي کنند. امّا احساس زيبايي صرفاحظي دروني نيست که بارقه اي از آن در درون انسان بتابد و ناگاه برچيده شود. جمال حقيقي آن است که چون جلوه کند، حيات افريند و رستاخيز پديد آورد. و اين همان است که در نهايت خداوند بدان اشاره مي فرمايد:«رزقا للعباد و أحيينا به بلده ميتا کذلک الخروج».

3ـ زينت هاي زمين، مايه ي آزمون
 

آن گاه، به زمين فرود مي آييم که عرصه ي جانشيني خداوند براي انسان است؛ عرصه اي که آماده گشته تا آدمي در آن بزيد و به تکامل رسد. مي نگريم که خداوند چگونه زيبايي هاي زمين را به نمايش نهاده و همگام با فطرت انساني آن ها را کنار هم چيده تا نه تنها حس زيبايي شناسي را بگسترد، بلکه حيات انسان را جميل سازد. و اين خود، از جنبه هاي اعجاز بياني قرآن کريم است. قرآن کريم مي فرمايد:
إِنَّا جَعَلنَا مَا عَلَي الأرضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبلُوَهُم أَيُّهُم أَحسَنُ عَمَلاً.(3)
ما آن چه را بر زمين است-از معادن و گياهان و حيوانات-آرايش آن ساخته ايم تا آنان را بيازماييم که کدامشان نيکوکارترند.
وقتي خداوند خواسته است تا انسان جانشين او در زمين باشد، چرا آن را زينت نبخشد تا از صاحب و سرور زمين در آن استقبال نمايد؟ و چرا اين زينت استمرار نيابد تا آن گاه که نسل انسان در زمين باقي است و خداوند، خود ميراث برنده ي زمين و هرچه بر آن است، گردد؟ زينتي که براي استقبال از انسان مهيا گشته، در حقيقت مجال تلاش و تکاپو و حضور او را آماده مي کند تا با همه ي امکانش در راه عبادت خدا بکوشد. در اين راه، او همواره آزموده و ارزيابي خواهد شد:«لنبلوهم أيهم أحسن عملا.». و مقصود اين است:آدميان را خواهيم آزمود که کدام يک از اين زينت بهتر بهره برده و آن را در راهي که بايد، به کار گرفته و بدان آراسته شده اند.
آن گاه، جلوه هاي اين زينت را در قرآن کريم مي نگريم که چگونه شخصيت و تبلور مي يابد:
وَتَرَي الأرضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلنَا عَلَيهَا المَاءَ اهتَزَّت وَرَبَت وَ أَنبَتَت مِن کُلِّ زَوجٍ بَهِيجٍ(4)
و زمين را[در زمستان]فسرده و مرده بيني، پس چون آب [باران]بر آنها فرو آريم بجنبد و بردمد و از هر گونه گياه زيبا و بهجت انگيز بروياند.
در اين تابلو، زمين در حالي که به تصوير کشيده شده که باير و بي جان و خاموش و افسرده است و هيچ نشاني از زندگي و حرکت در آن به چشم نمي خورد. امّا آن گاه که آب بر آن نازل مي شود، از مرگ به حيات مي گرايد و جان مي يابد و نشاط در آن جاري مي شود:«فإذا أنزلنا عليها الماء اهتزّت و ربت».اين دو تعبير اهتزّت و ربَتَ، حرکت عناصر جامد را به تماشا مي نهند که چگونه زندگي پويا و با نشاط مي يابند. در همين کشاکش است که خيال به جهاني از بالندگي و تکاپو انتقال مي يابد و آن جلوه هاي جمالي را به بهترين گونه درمي يابد. اصولا غايت تأثيرپذيري جمالي نيز در همين صحنه ها به چشم مي آيد و اين، خود، مدرسه ي زيبايي شناسي قرآن را پيش روي ما مي گستراند. احساس صادقانه و حقيقت مدارانه ي زيبايي، گوهر اين مکتب هنري است. در اين صحنه، آدمي با نيروي خيال از رهگذر همين دو تعبير مي تواند عالي ترين گونه ي حقيقت را در هنري ترين صورت تصور نمايد؛ زيرا نفوذ و تأثير و جانبخشي آن تابلو، چنين مجالي را به او مي دهد. سپس اين حرکت تداوم مي يابد تا تصويري زيبا و جاندار از آن پديد آيد:«وَ أنبتت من کل زوج بهيج». و از پي اين تصويرها، غايت جمالي رخ مي نمايد. نخست انگيزش زيباشناسانه رخ مي دهد و سپس غايت جمالي برمي آيد و بارقه ي توحيد از پشت اين تصاوير تابيدن مي گيرد:
ذلکَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحيِي المَوتَي وَ أَنَّهُ عَلَي کُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ(5)
اين-مراحل آفرينش آدمي و رويانيدن گياهان-از آن روست که خدا حق است و اينکه مردگان را زنده مي کند و اينکه بر هر کاري تواناست.

4ـ باران و اعجاز آن
 

در تابلويي ديگر، قرآن کريم تصويري زنده و شورانگيز از باران و تأثير اعجاز انگيزش را نشان مي دهد؛ تأثيري که جلوه هاي شگفتي بر زمين مي پراکند و آن را به عظمت و شکوه نقش مي زند:وَ هُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءٍ مَاءً فَأَخرَجنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَيءٍ فَأَخرَجنَا مِنهُ خَضِراً نُخرِجُ مِنهُ حَبّاً مُتَرَاکِباً وَ مِنَ النَّخلِ مِن طَلعِهَا قِنوَانٌ دَانيَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِن أَعنَابٍ وَ الزَّيتُونَ وَ الرُّمَانَ مُشتَبِهاً وَ غَيرَ مُتَشَابِهِ أَنظُرُوا إليَ ثَمَرِهِ إِذَا أَثمَرَ وَ يَنعِهِ إِنَّ فِي ذلِکُم لَآيَاتٍ لِقَومٍ يُؤمِنُونَ(6)
و اوست که از آسمان آبي فروفرستاد پس با آن هر چيز روييدني را بيرون آورديم و از آن، سبزه اي -گياهي که از تخم روييده و ساقه و شاخه پيدا کرده -پديد کرديم که از آن (گياه سبز)دانه هاي بر هم نشسته و در هم رُسته بيرون آوريم و از شکوفه ي خرما بن خوشه هايي است نزديک به هم و بوستان هايي از انگور و زيتون و انار، مانند و نامانند -در رنگ و در مزه-[برآورديم] به ميوه آن گاه که بار دهد و به رسيدن آن بنگريد. هر آينه در آن براي مردمي که ايمان مي آورند، نشانه هاست.
اين آيه از آفرينش حيات در زمين سخن مي گويد و با اين تصوير آغاز مي کند:«و هو الذي أنزل من السماء ماء».اين ديدار نخستي است که ميان زمين و آسمان رخ مي دهد. در اين تابلو، ديدار نخست بسيار دقيق نقاشي شده تا لحظه هاي و تصويرهاي بعد از دل آن بتراود. آن گاه، اطفال طبيعت بر گستره ي آن لب به خنده مي گشايند و هر يک مي کوشد تا به سهم خويش دلربايي کند و جمال خود را بنماياند:«فأخرجنا به نبات کل شيء فأخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراکبا.»
سپس جلوه هاي پياپي شکوه و زيبايي در زمين از پي هم مي رسند و با ساختاري منسجم و جمالي در اين تابلو گرد مي آيند تا منظري بس دلربا را نقش زنند:«و من النخل من طلعها قنوان دانيه و جنات من أعناب و الزيتون و الرمان مشتبها و غير متشابه». اوج زيبا شناختي اين آيه آن جا است که از آدميان مي خواهد تا به اين مناظر بنگرند و آيات جمال را دريابند؛ که اين جمال پيشدرآمد طبيعي ايمان به خداوند است. با اين بيان، بهترين تعبير و تفسير از کارکرد زيبايي نشان داده مي شود و غايت آن در تهذيب جان نمود مي يابد:«انظروا إلي ثمره إذا أثمر و ينعه إن في ذلکم لآيات لقوم يؤمنون».

5ـ رستاخيز رنگ
 

قرآن کريم بر آن است که رستاخيزي از شکوه رنگ ها در جان انسان برانگيزد و با اين بيدار باش جمالي، احساس زيبايي از اين جلوه ي بزرگ طبيعت را مدخلي براي ايمان گرداند. اين از آن رو است که حس زيبايي شناسي برآمده از رنگ، احساسي نيست که تنها چشمان را خيره سازد يا ديدگان را مسحور گرداند و عواطف نفساني را از اين رهگذر برانگيزد، بلکه رنگ موجودي است جاندار و زنده که در حيات جهان نقشي عظيم دارد و همپاي ديگر عناصر، نقش خود را در تکامل جهان ايفا مي کند و در چهارچوب دستگاه بزرگ آفرينش، حضور معنادار خويش را به رخ مي کشاند. رنگ در گوهر و ذات خود، حکايت از طبيعتي ارگانيک دارد که در اين مجموعه ي هدفمند تفسير مي شود. با اين ارتباط هدفمند و معنادار، رنگ در بيکرانه ي هستي جايگاهي بلند مي يابد و تصويري مي آفريند که گاه به اندازه ي بسياري عناصر ديگر جمال مي آفريند و شور مي پراکند:
أَلَم تَرَ أَنَّ اللهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَآءً فَأَخرَجنَا بِهِ ثَمَراتٍ مُختَلفاً أَلوَانُهَا و مِنَ الجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَ حُمرٌ مُختَلفٌ أَلوَانُهَا و َ غَرابِيبُ سُودٌ «27»وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوابِّ وَ الأنعاَمُ مُختَلِفٌ أَلوانُهُ کَذلِکَ إِنَّمَا يَخشَي الله مِن عِبَادِهِ العُلَمَاءُ إِنَّ اللهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ(7).
ايا نديده اي که خداي از آسمان -از ابر -آبي فرود آورد، پس با آن ميوه هاي رنگارنگ بيرون آورديم، و از کوه ها راه هايي به رنگهاي گوناگون سفيد و سرخ و سخت سياه است؟ و همچنين از مردم و جنبندگان و چهارپايان رنگهاي گوناگون هست. از بندگان خدا تنها دانشوران -عالمان رباني-از او مي ترسند. همانا خدا تواناي بي همتا و آمرزگار است.
هر چند آبي که از آسمان فرو مي بارد، يکي است، ثمرات برآمده از آن در زمين داراي رنگ هاي گونه گون است. اين آيه ما را فرامي خواند که در اين پديده بنگريم و دقت ورزيم و اين برآمدن اختلاف از وحدت را با تأمل به تماشا بنشينيم. اين گونه است که از منظري جمالي به عرصه ي تأمل و انديشه راه مي يابيم و از انديشه به علم و از علم به ايمان مي رسيم.
سپس آيه مي فرمايد:«و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف ألوانها و غرابيب سود...».زمين با اين صخره ها و سنگ هاي رنگارنگ، تابلويي سراسر اعجاب فراروي ما نهاده است. ترکيب هاي هندسي اين سنگ ها رمز و رازي را با خود دارند که حتي نگريستن به آن ها نيز راهي به سوي تأمل مي گشايد؛ چه رسد که اين نگرش، زباشناسانه و همراه با کاوش در جلوه هاي جمالي آن باشد. چنين نگرشي رهاورد علمي همراه خواهد داشت و در وراي آن، اقرار به قدرت اعجازين خداوند خواهد بود؛ و از اين جا است که فرموده است:«انما يخشي الله من عباده العلماء».
اين نيز از مايه هاي اعجاز علمي قرآن است که مي فرمايد:«و من الجبال جدد».جدد به معناي طرق است؛ يعني:در کوه ها طرق است و يا از کوه ها طرق. و مقصود از طرق، طبقاتي است که کوه ها از آن شکل مي گيرند. هر يک از اين طبقات، نشانگر يکي از دوره هاي زمين شناسي است که خود، طريقي براي شناخت مشخصات زمين شناختي و دگرديسي ها و تحولات آن است و از فرسايش ها و چالش هاي دروني زمين و حرکاتي همچون آتشفشان در درونه ي آن حکايت مي کند.(8)رنگ هاي سفيد و سرخ و سياه که در اين جا از آن ها ياد شده، رنگ هاي اصلي ترکيبات پديد آمده از دگرگوني هاي زمين هستند که وقوع تحولات در بيرونه يا درونه ي آن را نشان مي دهند. ترکيب اين عناصر با يکديگر به زايش عنصرهاي تازه ي صخره اي يا معدني مي انجامد که داراي شکل ها و رنگ هاي اعجاب آميز هستند و از زيباترين پديده هاي آفرينش به شمار مي آيند و در طول قرن هاي متمادي همواره ديدگان را به سوي خود خيره ساخته اند. مجموعه ي معدن هاي حاوي اين سنگ ها به حدود2000بالغ مي شوند که هر يک مجموعه اي از شکل ها و رنگ ها و ترکيبات را به تماشا نهاده است. ظاهر برخي از اين سنگ ها همانند پر طاووس با همان ترکيب و رنگ است. برخي بسيار لطيف و نرم و بعضي بسيار سخت و جامدند. شماري آن قدر تلألؤ و درخشش دارند که در رديف گوهرهاي گرانبها از آن ها استفاده مي شود ؛ و ... .(9)همه ي اين جلوه هاي زيبا در سنگ ها و صخره هاي رنگارنگي گرد آمده که نگاه جمال شناسانه به آن ها برانگيزاننده ي ذوق و حس متعالي بشري است.
آن گاه، خداوند فرمايد:«و من الناس و الدواب و الانعام مختلف ألوانها کذلک». در اين بخش، همه ي آفريدگان جاندار از ريزترين تا بزرگ ترين گردآمده اند و زيبايي همه ي هستي به تماشا نهاده شده است؛ جمالي در رنگ ها. رنگ هاي گونه گون پرندگان و حشرات و همه ي گونه هاي حيوانات تا برسد به انسان، با جلوه هاي مختلفش در اين جا چشم و شعور و خيال و ذوق را خيره مي کند. بي آن که نياز باشد قرآن کريم يکايک اين رنگ ها را نام ببرد، با همين تابلو وجدان را به تحريک وا مي دارد و آفاق علم و ايمان را به روي آدمي مي گشايد.

پي نوشت:
 

1-حج،31.
2-ق،6-11.
3-کهف،7.
4-حج،5.
5-حج،6.
6-انعام،99.
7-فاطر،27و28.
8-ريچاد ويليام:الارض . مجموعه کتاب هاي time lifeترجمه محمد جمال الدين غندي ص100و101.
9ـ همان.
 

منبع:نشريه پيام زن، شماره 218